یزدفردا :در لابلای خبرها تلاشی است از همکاران سرویس تامین خبر یزدفردا که مهمترین وخواندنی ترین اخبار سرویس های مختلف خبری جراید،سایت ها و خبرگزاریهای ایران و جهان را به صورت آن لاین انتخاب و تحت عنوان "درلابلای اخبار" بازنشر می دهند،امید می رود بتوانیم کوتاهترین راه برای اطلاع از مهمترین اخبار روز استان ،ایران و جهان را در یزدفردا برای مخاطبان فردایی ایجاد نماییم .
علاوه بر اینکه این روزها فوتبال و سیاستمداراان برخی مواقع مدیران موفقشان(!) را به اشتراک می گذارند، این روزها فوتبال و سیاست برخی یافته هایشان را نیز به اشتراک می گذارند!
اصولا بعد از هر باخت مربیان فوتبال کم کاری های خودشان را به گردن یک نفر می اندازند و تمام کاسه کوزه ها را سر وی می شکانند؛ برخی مواقع همه تقصیرها را به گردن "یکی از بازیکنان" می اندازند و برخی مواقع نیز مقصر باخت را "داور" و یا حتی "زمین چمن" و یا حتی "کم باد بودن توپ فوتبال" می اندازند!
در همین رابطه برخی سیاستمداران که دیدند می شود به همین راحتی کم کاری های خود را به گردن دیگران انداخت، با خودشان گفتند: «خب چرا ما از این کارها نکنیم!»
به همین خاطر وقتی دلار یکهو از هزار و خورده ای تا سه چهار هزار تومان بالا رفت! یکی از مسئولین خواست از یک نفر نام ببرد و همه کاسه کوزه ها سر او بشکاند! البته مشکلش آنجا بود که تقصیر تلاطم بازار ارز را به گردن چه کسی بیندازد! از دور و بری های خودشان که نمی شد یک نفر را عامل این تلاطم نام ببرد! بالاخره آنها خط قرمز بودند!!
در ابتدا خواست یک اسم مخفف مثل "الف. ب" یا "ن.د" و ... درست کند و بگوید او مقصر است. اما بعد به یاد آورد که این نوع اسم گذاری چند وقتی است خیلی تکراری شده! اسم باید دهن پرکن و باکلاس باشد!
بعد با خودش گفت بهتر است برای او لقبی درست کنم؛ مثلا بگویم "سلطان دلار" اما دید این نوع نامگذاری هم تکراری شده و بعدش هم هی باید پاسخ خبرنگارها را بدهد که بالاخره سلطان دلار کیست!
این مسئول در همین فکرها بود که یکی از همکارانش برای او لطیفه ای بدین شرح، گفت: «یک روز یک پدری بود که سه فرزند داشت به اسم؛ جمشید، خمشید و گمشید؛ پدر و سه فرزند به سینما رفتند و پدر 3 پسرش را گم کرد. به همین دلیل رفت وسط سالن سینما و اسم فرزندانش را یکی یکی صدا زد. در ابتدا گفت: "جمشید" و مردم که خیال کردند او می گوید "جمع شید!" همه دور و برش جمع شدند؛ بعد اسم دومین فرزندش را صدا زد و گفت: "خم شید"، همه مردم خم شدند! و بعد اسم پسر سومش را گفت: "گمشید" و همه مردم پراکنده شدند!» البته ما هم مثل شما می دانیم که لطیفه ایشان خیلی بی نمک و لوس و بیخود بود! اما همین لطیفه خنک باعث شد در ذهن این مسئول جرقه ای ایجاد شده و کشف کند که تقصیرها را به گردن چه کسی بیندازد!
یادش آمد که جوانکی در خیابان دلار می فروشد و اسمش "جمشید بسم الله" است؛ حالا درست است که قیافه اش خیلی خفن و مرموز نیست، اما لااقل اسم و فامیلش طوری است که سریع در ذهن می ماند! و این شد که یک شبه جمشید ره صد ساله را رفت و کلی معروف شد!
راستی جمشیدخان این روزها در زندان آب خنک می خورد، اما گویا برخی مسئولین فراموش کرده اند موبایل ایشان را از وی بگیرند و گویا هنوز وی از همانجا نرخ دلار را بالا و پایین می کند!
رها ابریشمی
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
پنجشنبه 28,نوامبر,2024